91-03-11= اندیشه راهنما ، نقش و کاربرد آن: گفتگو با آقای بنی صدر بخش دوم by Esteghlal Azadi published on 2012-05-31T21:43:01Z Banisadr 2012-05-31= فایل تصویری کامل http://youtu.be/X-uqcasxKs8 اندیشه راهنما ، نقش و کاربرد آن –گفتگو ی خانم وفا با آقای بنی صدر بخش دوم .پنج شنبه شب 11 خرداد 1391 برابر با 31 می 2012 ازبرنامه تلویزیون سپیده استقلال و آزاد -------------------------------- مصاحبه چراغ آزادی با ابوالحسن بنی صدر: صورت و محتوای اپوزسیون یوحنا نجدی مقدمه: در مطالعه تاریخ جمهوری اسلامی ایران، بی شک نمی توان از کنار نام دکتر ابوالحسن بنی صدر بیتفاوت گذر کرد. این سیاستمدار و اقتصاددان همدانی که در بحبوحه انقلاب و روزهای پرالتهاب، به عضویت شورای انقلاب در آمد؛ ردای وزارت اقتصاد و دارایی را در دولت موقت به تن کرد و سپس با کسب بیش از ۷۵ درصد آراء مردم، نخستین رییس جمهوری اسلامی ایران لقب گرفت؛ اما خیلی زود از قطار جمهوری اسلامی پیاده شد. از تابستان ۱۳۶۰ که دکتر بنی صدر از ایران خارج شد تا امروز، وی از مطرحترین چهرههای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی است که زمانی عالی ترین منصب اجرایی این نظام را برعهده داشت. با دکتر ابوالحسن بنی صدر، درباره موقعیت کنونی اپوزسیون و ایده کنگره ملی به گفتگو نشستیم؛ هرچند درباره موضوع اتحاد و همگرایی اپوزسیون، ما و خوانندگان را به مطالب اخیر سایت رسمیاش ارجاع داد. چراغ آزادی: جناب آقای بنی صدر؛ بسیار سپاسگزارم از فرصتی که در اختیار «چراغ آزادی» و خوانندگانمان قرار دادید. به عنوان نخستین پرسش، تحلیل شما از ایده کنگره ملی و بحث هایی که در خصوص آن صورت گرفته، چیست؟ و آیا با برگزاری چنین کنگره ای اساسا موافقید؟ ابوالحسن بنیصدر:عنوان «کنگره ملی» بیانگر محتوی نمی شود. مگر این که کلمه ها تعریف های روشن پیدا کنند. هرگاه بنا بر این باشد که محتوی صورت را بسازد و صورت محتوای واقعی را نپوشاند، دست کم ضرور است محل شرکتکنندگان معلوم باشد: صفت ملی ایجاب می کند که محل بیرون از رژیم (= مستقل از رژیم) و درون ایران (= مستقل از قدرت خارجی) باشد. بنابراین، شرکت کنندگان در اجتماعی – اسم آن هرچه باشد – می باید زورپرستان وابسته به قدرت های خارجی نباشند. با پدید آوردن بدیلی مستقل و آزاد که استقلال و آزادی را هدف شناسد، موافقم و در این باره کوشیده ام و می کوشم. چراغ آزادی: شما در پیامی خطاب به خانم کلینتون، در انتقادی صریح فرمودید که «شما می خواهید آلترناتیو این رژیم، دست نشانده باشد. شما علاوی و چلبی می خواهید». به نظر شما، چطور و با چه مکانیسمی می توان یک آلترناتیو برای نظام جمهوری اسلامی تشکیل داد؟ چه راهکار عملی پیشنهاد می کنید که دچار مشکلاتی که شما مطرح کردید، نشود؟ ابوالحسن بنیصدر: پاسخ این پرسش هم در طرح و هم در نوشته من داده شده است. در دو نوبت گفتگو با آقای حسیبی (تلویزیون چه باید کرد؟) نیز در این راه نظر خود را گفته ام. قرار بر گفتگوی سومی است که، در آن، ویژگی های دیگر بدیل و سازماندهی آن را مورد بحث قرار خواهم داد. پاسخ به پرسش اول شما نیز، پاسخ به پرسش دوم شما در آنچه به محل و هدف مربوط می شود، هست. چراغ آزادی: جنابعالی به عنوان نخستین رییس جمهور اسلامی، از شناخته شده و دیرپاترین چهره های اپوزسیون محسوب می شوید. هم اکنون خیلی از اصلاح طلبان دیروز هم طی دو سال اخیر از کشور خارج شدند و به صف اپوزسیون پیوستند. به نظر شما، چه شباهت ها و تفاوت هایی بین شما و گروه هایی که اخیرا از جمهوری اسلامی بریده اند، وجود دارد؟ ابوالحسن بنیصدر: ۱- اپوزیسیون کلمه در خوری نیست. زیرا آنها که استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی را هدف می شناسند، هویت خویش را از هدف و کوشش برای متحقق گرداندن آن می جویند و نه از رژیم ولایت مطلقه فقیه. در نتیجه، هم رژیم را مانعی تلقی می کنند که باید از سر راه برداشت (و نه جانشینش در قدرتمداری شد) و همگان را به هدفی می خوانند که همگان می توانند بر سر آن اشتراک داشته باشند. ۲ – مرحله اول که برداشتن مانع از سر راه است و مرحله دوم که استقرار دولت حقوقمدار است، مرحله ایست و بسا مرحله سوم که متحقق گرداندن جامعه باز، بنابراین مستقل و آزاد و در رشد بر میزان عدالت اجتماعی است، مراحلی هستند که درآنها، حوزه عمل تمایل های سیاسی، مشترکات هستند. در این سه مرحله، بازگشتن به قلمرو بسته گروهی، مانع از وصول به هدف می شود. از بخت بد، در سه انقلاب ایران در یک قرن، غلبه روحیه دسته ای بر روحیه جبهوی از دلایل شکست بوده است. ۳– بدین قرار، جدا شدن از رژیم وقتی کامل می شود که جداشوندگان قدرت بمثابه هدف را رها کنند و استقرار ولایت جمهور مردم بر اصول استقلال و آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی هدف بشناسند و عمل از طریق مردم را روش بگردانند. هرگاه تحریم انتخابات فعال و واجد هدف بشماریم و هدف را استقرار ولایت جمهور مردم بدانیم که هست، فرصتی پدید آمده است که همگان در این هدف متحد شوند و دست بکار قوت بخشیدن به بدیل بگردند. به پذیرفتن محل عمل سیاسی و هدف و روش (عمل از راه مردم و همراه مردم) نایکسانی ها به یکسانی بدل می گردد. چراغ آزادی: آقای بنی صدر، برخی معتقدند که شما بخاطر سابقه و موقعیت تان، علیرغم تاثیرگذاری در برخی عرصه ها، تاکنون باید نقش تاثیرگذارتری در زمینه «اجماع و همگرایی نیروهای مختلف اپوزسیون» ایفا می کردید. پاسخ شما به این دیدگاه چیست؟ آیا اساسا چنین نقشی برای خود در نظر گرفته اید؟ ابوالحسن بنیصدر: آن «برخی»، بنا بر نظری که اظهار کرده اند، خود را از کوشش های مداوم من برای ایجاد بدیل، بی اطلاع نگاه داشته اند. زمینه عمومی کار فکری و کوشش سیاسی من، گسترش مشترکات و پدید آوردن فرهنگ استقلال و آزاد و پیشنهاد کردن بیان استقلال و آزادی و روش ها برای ممکن کردن همسوئی و همکاری بوده است. ایستادگی بر حقوق ملی و حقوق انسان این امکان را پدید آورده است که این بار، تحول را بدیلی تصدی کند که اعضای آن مستقل و آزاد و هدفشان استقرار ولایت جمهور مردم بر اصول سه گانه است. چنین بدیلی که می باید ساخت اجتماعی ایران و نیز ساختار دولت را از بنیاد تغییر دهد تا که استبداد دیگر قابل بازسازی نباشد. چراغ آزادی: فرضا اگر روزی کنگره ملی تشکیل شود، آیا شما در کنار تمامی گروه های مختلف اپوزسیون زیر یک چتر واحد حاضر به همکاری هستید؟ احتمالا چه پیش شرط هایی را برای تشکیل این کنگره یا حضور گروه های مختلف پیشنهاد می کنید؟ ابوالحسن بنیصدر: به این پرسش در چهار پرسش پیشین پاسخ داده ام. در طرح تشکیل جبهه نیز به این پرسش پاسخ داده شده است. کلمه اپوزیسیون صورت است و با آن نباید محتوی را پوشاند. زور پرست و وابسته با انسان مستقل و آزاد نمیتوانند زیر «یک چتر واحد» قرار گیرند. نباید اجازه داد مجرای لیبی و سوریه در ایران تکرار شود. افزون بر این، از مبانی دموکراسی، کثرت گرائی است. پس در مشترکات است که می توان توحید کرد و به ترتتیبی در پاسخ به پرسش سوم شما توضیح دادم. چراغ آزادی: تجربه انقلاب اسلامی شاید مردم ایران را به این هراس دچار کرده که مسیر کوشش ها و جنبش های دموکراسی خواهانه شان ناگهان منحرف یا به ناکجاآبادهایی ختم شود. به باور شما، کنگره ملی برای پرهیز از این آسیب چه کاری باید انجام دهد؟ چطور می توان افکار عمومی ایران را خاطر جمع کرد که کنگره ملی از این آسیب مصون است؟ ابوالحسن بنیصدر: این پرسش بسیار مهم است. پاسخ مختصر به آن در پاسخ ها به پرسش های بالا داده شده اند. در پاسخ به پرسش هموطنی، راهبردها و کاربردهائی را نیز پیشنها کرده ام به این شرح: ۱ – توجه شما را به این واقعیت جلب می کنم که انقلاب با شرکت جمهور مردم را مردم ایران آغاز کردند. آن زمان، وسائل ارتباط جمعی موجود در این زمان نبودند. باوجود این، جمهور مردم به حرکت درآمدند و گل را بر گلوله پیروز کردند. چرا آن جنبش پیروز شد و جنبش سال ۸۸ ناتمام ماند؟ آیا دلیل آن اینست که تاکتیک های خیابانی مناسب را اتخاذ نکردند؟ ۱٫۱٫ به یقین نه. زیرا تاکتیک یا کاربرد فرآورده استراتژی یا راهبرد است. بدون راهبرد، کاربرد به تصور نیز نمی آید. چنانکه هرگاه هدف تغییر یک رژیم باشد، نمی توان همان روش را بکار برد که بکاراصلاح یک رژیم می آید و به عکس. جنبش سال ۸۸ نمی توانست پیروز شود زیرا هدف حقوق یک ملت، از جمله حق حاکمیت و تغییر منزلت ایرانی از «مطیع امر و نهی ولی امر» به شهروند حقوقمند، نبود. هدف ناممکنی بود که به مردم ممکن باورانده شده بود: اصلاح رژیم ولایت فقیه در جهت محدود کردن «رهبر» همان ناممکنی است که همچنان ممکن باورانده می شود. تنها سرکوب نبود که مردم را متقاعد کرد که رژیم ولایت مطلقه فقیه چنین اصلاحی را نمی پذیرد. بلکه نظام ولایت فقیه خود نیز ناممکن بودن چنین اصلاحی را تجربه کرد. نه تنها با گرفتن و محاکمه کردن بخشی از مدیران رژیم و انحلال حزب ها و خانه نشین کردن ها، بلکه، مقابله آقای احمدی نژاد با آقای خامنه ای، آنهم نه بر سر محدود کردن «رهبر» که بر سر محدود کردن «رئیس جمهوری». این نزاع، یکبار دیگر، این واقعیت را شفاف، در برابر چشم های عقول همگان قرارداد که اصلاح ممکن در یک سامانه بسته بامحوری که قدرت در آن متمرکز و بزرگ می شود، اصلاحی است که، بدان، بتوان مانع های تمرکز و بزرگ شدن قدرت در این محور را از سرراه برداشت. ۱٫۲٫ بدین قرار، هرگاه بنا بر، درس گرفتن از تجربه انقلاب ایران و درس گرفتن از جنبش های مصر و تونس و پیشنهاد راه بردها و کاربردها باشد، نخست می باید هدفی را پیشنهاد کرد: چون اصلاح رژیم در جهت مخالف تمرکز و بزرگ شدن قدرت در محور آن، محال است، به ضرورت هدف دیگری را می باید پیشنهاد کرد: تغییر رژیم از راه بازیافتن استقلال و آزادی و حقوق ملی و حقوق انسان. چنین هدفی خود روش خویش نیز هست. توضیح این که حق هم هدف و هم روش است. چنانکه آزادی خود روش خویش است. با زورمداری نمی توان استقلال و آزادی جست. با اندیشه و عمل مستقل و آزاد است که آدمی مستقل و آزاد می شود. بنا بر این،: • راه برد – کاربرد اول اینست که داوطلبان ایفای نقش نیروی محرکه، رابطه با قدرت را با رابطه با استقلال و آزادی جانشین کنند. نخست خود را از این دروغ بیاسایند که گویا قدرت قابل توزیع است. قدرت فرآورده رابطه قوا است، بنا براین، قابل توزیع نیست. چون چنین است، پس معنای انحلال ولایت مطلقه فقیه این نیست که هر ایرانی خود را صاحب ولایت مطلقه بپندارد و گمان برد که استقلال و آزادی قدرت (= زور) است که اینک می پندارد از آن او گشته است. یک دلیل از دلایل بازسازی استبداد، بعد از هر جنبش پیروز، همین همگانی شدن خود شاه یا رهبر قدرتمدار انگاری و تنظیم رابطه با یکدیگر بر پایه آمر و مأمور گشتن است. چون نوشته اید که پاسخ ها به پرسش های شما، بسا بکار بخشی از جوانان ایران می آید که تعریفی از استقلال و آزادی در ذهن دارند، پس بجاست که نخست تعریفی از تعریف های استقلال و آزادی را که ملموس تر و تجربه کردنی تر است، باز نویسم. چراغ آزادی: بله؛ بسیاری از مخاطبان ما، جوانان ایرانی هستند. ابوالحسن بنیصدر: خالی شدن از زور که تنها محدود کننده در هستی متعین است، عقل آدمی را از حدها و مرزها رها میکند. به دیگر سخن، وقتی انسان استقلال دارد که در مقام تصمیم، از هر محدود کننده ای رها باشد. یعنی در تصمیم گیری او، قدرت (= زور) حضور نداشته باشد. باز وقتی انسان آزاد است که در گزینش نوع تصمیم او، قدرت (= زور) غایب باشد. بدین سان، کسی که می پندارد وقتی مستقل و آزاد است که قدرت داشته باشد و هرکار خواست بکند، یعنی فرق توانائی را از قدرت (= زور) ندانست، او نه استقلال دارد و نه آزاد است. از این رو، هر انسانی می باید مراقب محدود کننده ها، از جمله محدود کننده های زیر باشد: • چون هدف استقلال و آزادی – دست کم در همین تعریف – می شود، پس راهبرد – کاربرد دوم، استقلال جستن از سه محدود کننده مهم است: اول، رژیم و دوم قدرت خارجی و سوم زور پرست های وابسته به قدرهای خارجی و یا رژیم. چنین استقلالی، پهنای آزادی انسان و جامعه ملی را بی کران می کند. • راهبرد – کاربرد سوم و مهم تر، اندیشه های راهنما است. زیرا دارندگان اندیشه های راهنما گمان می برند طرز فکر و مرام و باور برای اینست که آدمی خود را در ضدیت با دیگری تعریف کند. ویژگی بیان استقلال و آزادی اینست که تضاد را اصل راهنمای پندار و گفتار و کردار آدمی نمی کند. دارنده چنین اندیشه راهنمائی خود را ضد زورپرستان تعریف نمی کند. بلکه راست راه رشد را در پیش می گیرد و فراخوان مداوم همگان است به این راه. برای این که اندیشه های راهنما انسان ها را در حصارهای بلند زندانی و آنها را ضد یکدیگر نسازند، مبارزه با سانسورها ضرور و برقرار کردن جریان آزاد اندیشه ها، از آن هم ضرورتر است. در این جا، به جوانان این مهم را خاطر نشان می کنم که برای این که آدمی عزت خویش را از راه ضدیت با این یا آن دین یا مرام، از دست ندهد، اندیشه راهنمای او می باید بیان استقلال و آزادی باشد. چراکه از ویژگی های بیان های قدرت اینست که دارنده خود را ناگزیر می کند خود را در ضدیت با طرز فکر دیگری، تعریف کند. پس هرگاه جوانان اندیشه های راهنمائی را در سر دارند که میان آنها مرز پدید می آورند و آگاه یا ناخودآگاه، وادارشان می کنند خود را در ضدیت با طرز فکر دیگری تعریف کنند، تردید نباید داشته باشند که اندیشه های راهنمای آنها این و آن بیان قدرت هستند. آیا باید طرز فکرهای خود را رها کنند و به بیان استقلال و آزادی بگروند که، برای مثال، من پیشنهاد می کنم؟ روش مستقیم وجود دارد و آن نقد اندیشه راهنمای خویش است. هرکس می باید بداند که هر بیان قدرتی، به ضرورت، تناقض ها در بردارد. پس، به نقد، می توان تناقض ها را رفع کرد و بیان استقلال و آزادی را بازجست. هرگاه، همگان با باورهای خود چنین کنند، بیان های استقلال و آزادی، مرزها را از میان انسانها برخواهند داشت و به یمن جریان آزاد اندیشه ها، به یکدیگر نقد می شوند و با یکدیگر، توحید می جویند. • راهبرد -کاربرد چهارم گذشته است: ماندن در گذشته، ویران شدن است. چشم پوشیدن از گذشته محال است. دست کم بدین خاطر که بخش بزرگی از هویت انسان را تشکیل می دهد. این قول که پرداختن به گذشته را به تاریخ دانان بگذاریم نیز دروغ آشکاری است. چرا که هیچ انسانی نمی تواند بدون گذشته، فعالیت حال و آینده خود را سازمان و سامان بدهد. پس هرکس می باید بداند فرآورده کدام گذشته است. نادیده گرفتن گذشته نیز خود فریبی است. از جمله، به این دلیل که همان گذشته حال و آینده می شود. برای مثال، انقلاب مشروطیت را کودتای رضاخانی، تجربه ای نیمه تمام گرداند. نادیده گرفتن این گذشته سبب شد که همان عوامل، در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ شرکت کنند و نهضت ملی ایران را عقیم گردانند. و باز، نادیده گرفتن گذشته، سبب شد که همان عوامل، این بار در ویرانگری بزرگ تری شرکت کنند: گروگان گیری و برانگیختن رژیم صدام بر حمله به ایران و کودتای ملاتاریا در خرداد ۶۰ و ادامه جنگ و… پس جوان می باید بهوش باشد و در دام گذشته نیفتد و نماند. بر او است که بداند گذشته را می باید نقد کرد. نقد گذشته وقتی اندیشه راهنما بیان استقلال و آزادی است، سبب می شود که: الف – گذشته بسان سرمایه بکار ساختن و حال و آینده بیاید و ب – گذشته بازسازی نشود، یعنی استبداد تاریخی ایران، یکبار برای همیشه، جای به جمهوری، بمثابه ولایت جمهور مردم بسپارد. بدین قرار، عناصری که در ساختن استبداد شرکت داشته اند، وقتی می توانند در جنبش شرکت کنند که نقد و، به نقد، شفاف شوند و هیچگاه موقعیتی که به آنها امکان دهد یکبار دیگر در بازسازی استبداد شرکت کنند، داده نشود. • راهبرد – کاربرد پنجم، آزاد شدن از محدود کننده ایست که صورت است. بطور مرتب در باره منطق صوری که روش فریب است، می نویسم و می گویم. در حقیقت، هیچ فریبنده تر از صورت نیست. از علامتهای بارز قدرتمداری عقل، یکی به صورت بسنده کردن و از محتوی غافل شدن است. عقلی که به صورت محدود می شود، از قدرت فرمان می برد و از استقلال و آزادی خویش غافل می ماند. مردمی که صورت و ظاهر را می بینند و محتوی را نه می بینند و نه می خواهند ببینند، آسان فریب قدرتمدارها را می خورند و اگر هم به خود بیایند، وقتی است که دیگر کار از کار گذشته است. از انقلاب بدین سو، در مقاطع تعیین کننده ای، صورتها جامعه ما را از محتواها غافل کرده اند: گروگانگیری که ضد استقلال بود بدین خاطر که به قدرت خارجی در سیاست داخلی ما نقش روز مره می داد، عمل به اصل استقلال جلوه داده شد.سنجیدن شخص به حق، جای خود را به سنجیدن حق به شخص که آقای خمینی بود داد و درک از شخصیت او نیز در تصوری از صورت و ظاهر او فروکاسته شد. جنگ نعمت گشت و ولایت فقیه اسلام شد و… و «رأی من کو؟» شعار شد و امروز، می شنویم و می خوانیم که «داوری را به صندوق های رأی باید واگذاشت». حال آنکه رأی دادن، بنا بر این، صندوق رأی وسیله هستند. خود را که به وسیله محدود کنی، به این صورت، از محتوی که حق حاکمیت است، غافل گشته ای. در حقیقت، از وسیله نباید شروع کرد، از حق باید آغاز کرد. هرگاه استقرار ولایت جمهور مردم، بنا بر این، شهروند صاحب حق رهبری در جمهوری گشتن هر ایرانی، استقرار بجوید، صندوق رأی برابر استقلال و آزادی هر ایرانی و حق او بر ولایت بر خود و بر کشور خویش، سازمان می یابد. غافل شدن از این محتوی، بسا همان بلا را بر سر ایران می آورد که در نخستین همه پرسی و سپس تهیه قانون اساسی آورد و اینک دارد بر سر تونس و مصر می آورد. جوان نباید هرگز از یاد ببرد که در منطق قدرت، الف - تصمیم گیرنده قدرت و وسیله انسانها و هدف افزودن بر قدرت است. ب – و در منطق استقلال و آزادی، تصمیم گیرنده انسان مستقل و آزاد و حقوقمند و وسیله بنیاد ها (از جمله انتخابات) و هدف رشد در استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی است. پس، هرگاه انسان حقوقمند و تصمیم گیرنده نباشد، به ضرورت، قدرت تصمیم گیرنده می شود و صندوق رأی وسیله ای می گردد که از آن، نام نامزد دلخواه قدرت بیرون می آید. • ششمین راه برد -کاربرد اخلاق و معنویت است. اخلاقی ترجمان استقلال و آزادی و دیگر حقوق انسان و حقوق جامعه ملی و حقوق جامعه جهانی و حقوق طبیعت و جانداران و معنویتی، بمثابه افق باز و بی کران که آدمی بدان درآید و تا این همانی با هستی هوشمند و خلاق، سیر و صیر کند. فقدان چنین اخلاقی، درجا، آدمی را گرفتار ضد اخلاق زور و زورمداری می کند. مدار پندار و گفتار و کردار او را می بندد و زور گفتن و زور شنیدن را روش روزمره او می گرداند. بدین سان، انسان برخوردار از اخلاق حقمداری و معنویت، خلاق و فرهنگ ساز می شود و انسان فاقد این اخلاق و معنویت، ویران گر اخلاق و سازنده ضد اخلاق و تولید کننده نابسامانی ها و آسیبهای اجتماعی می گردد. جوان امروز، هرگاه بخواهد استقلال و آزادی خویش را بازیابد و فرهنگ ساز بگردد، بیش از هر زمان و هر نسل دیگری، نیازمند اخلاق و معنویت است. به یمن این اخلاق و معنویت است که تن به تدنی تحمل حاکمیت بندگان زور برخود، نمی دهد و می تواند جامعه مستقل و آزاد و رشد یاب را باز سازد و ایران را سر زمین آبادانی و دادگری بگرداند. • راهبرد – کاربرد هفتم، بدیل است. از درس ها که انقلاب ایران و جنبش های تونس و مصر می آموزند، بخصوص، بود و نبود بیان استقلال و آزادی و بود و نبود بدیل هستند که، آشکارا در دیدگاه عقول درس آموز قرار می گیرند. هرگاه بدیل بیرون از مردم شکل بگیرد و یا در درون مردم شکل بگیرد اما نماد هدف که جانشین کردن ولایت فقیه با ولایت جمهور مردم و استقرار جمهوری شهروندان است، نباشد، بیشتر از محدود کننده، فلج کننده می گردد. همانطور که بدیل درون رژیم عامل شکست جنبش شد، بدیل وابسته به قدرت خارجی نیز، عامل ترس جامعه از جنبش و تن دادن به فعل پذیری و بی تفاوتی می گردد. و هرگاه، دست نشاندگان جمعی را بوجود بیاورند و توجیه گر حمله نظامی به ایران شوند، یا حتی قصدشان از این کار، بدست آوردن مشروعیتی باشد که دست نشاندگی از آنها ستانده است، جمع آنها نمونه ای بهتر از نمونه های عراق و افغانستان و لیبی نمی شود. از این رو، در همان حال که جوانان می باید فعالانه در پدید آوردن بدیل ترجمان استقلال و آزادی و برداشتن واپسین مانع از سر راه استقرار جمهوری، شرکت می کنند، می باید نسبت به سرسپردگی به بیگانه بیشترین حساسیت را نیز پیدا کنند. چرا که هربدیلی که به جای اطمینان در مردم، در آنها ترس پدید آورد، جنبش را محکوم به شکست می کند. مشکل نیست بدانیم چه کسان و گروه هائی در مردم ایران ترس پدید می آورند. بدیل نباید آنها را به خود بپذیرد. چراغ آزادی: اگر در کنگره ملی، بحث نوع نظام سیاسی آینده ایران پس از جمهوری اسلامی مطرح شود، پیشنهاد شما چیست؟ و چه دلایلی برای آن مطرح می کنید؟ ابوالحسن بنیصدر: پاسخ این پرسش را در پاسخ سوال قبلی داده ام. مردم ایران انقلاب کردند و هدف آن انقلاب استقرار ولایت جمهور مردم بود. هیچ جمعی با «صفت» ملی نمی تواند هدف یک ملت را نفی کند. افزون بر این، هدف یک جمع می باید حقوق ملی باشد و حق پایه حاکمیت مردم و جمهوری شهروندان است. نمی باید فریب خورد و دربند شکل و صورت از محتوی باز ماند. محتوی جمهوری شهروندان بر اصول استقلال و آزادی است. چراغ آزادی: اخیرا همانگونه که حتما مطلعید آقای رضا پهلوی بر دامنه فعالیت هایشان بطور محسوسی افزوده اند که از آن جمله می توان به شکایت ایشان از آقای خامنه ای اشاره کرد. شما چه جایگاه و پتانسیلی برای آقای رضا پهلوی در میان اپوزسیون و میزان پایگاه اجتماعی در جامعه ایران قائل هستید؟ و تحلیل شما از فعالیت های اخیر ایشان چیست؟ ابوالحسن بنیصدر: اعتراض به جنایت خوب است اما جنایت یک رژیم مشمول مرور زمان نمی شود. پس اعتراض کننده می باید به جنایت رژیم پهلوی نیز اعتراض کند. تروراخلاقی از راه جعل دروغ و ناسزا و… نیز با اخلاق سیاسی خوانائی ندارد و به آن نیز می باید اعتراض کرد. مهمتر از همه این که انقلاب مردم ایران یک پایه دیگر از سه پایه استبداد تاریخی را از میان برداشته است. این کاری بس بزرگ است و یک ملت اگر می خواهد مستقل و آزاد و دررشد بزید، نباید به دست آورد خود کم بها دهد. وارونه دیدن واقعیت راه به جائی نمی برد. ایران در انتظار استقرار مردم سالاری و جمهوری شهروندان است و با کوشش برای تحقق آنست که مردم ایران شهروندان صاحب حقوق می شوند. چراغ آزادی: مجددا از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید، سپاسگزاری می کنم. سخنان مصاحبه شوندگان بیان نظرات شخصی آنها است و بیانگر موضع چراغ آزادی نیست. ۷م فروردین, ۱۳۹۱ Genre Abolhassan Banisadr 1391-03-11 = ابوالحس