90-10-09=بنی صدر: آقای خامنه ای بداند که بکار برنده زورخود قربانی زورخواهد شد چنانچه آقای خمینی شد by Esteghlal Azadi published on 2012-06-24T20:50:03Z Banisadr 90-10-09= بنی صدر: تضاد بین ولایت فقیه و مردم به مرحله قطعی رسیده است. این رژیم دارد خود را خفه می کند و خیال می کند دارد فضای جامعه را می بندد بنی صدر: آنچه در غرب تبلیغ بر ضد اسلام درست می شود مرجعش رژیم ایران است نه خود اسلام. می گویند اسلام بد است اگر باور ندارید به رژیم ایران نگاه کنید! در کشورهای اسلامی هم هرگاه می خواهند به اسم اسلام عملی انجام دهند موکدا سوگند یاد می کنند که ما مطلقا شباهتی به رژیم ایران نداریم! البته باید به مردم مصر و تونس گفت قبل از این که به قدرت برسد آدم بسیار از این سوگند ها می خورد، همانطور که آقای خمینی هم خورد، اما بعد از رسیدن به قدرت باید دید که راست می گوید یا نه. پس نباید گذاشت که دین یا هر مرامی وسیله قدرت بشود، اگر شد هم دین و هم انسانی که خام شده قربانی هستند. بنی صدر: تقابل بوجود آمده در حال حاضر، بخصوص بعد از برخورد آقای رئیس جمهور با آقای رهبر که نباید به آن بهائی کم داد، اگر چه در داخل رژیم واقع شده و اگر چه این آقائی که به رهبر اعتراض کرده خود با تقلب رئیس جمهور شده، با این حال تمام اهمیت خود را از این بابت دارد که تقابل جمهوریت را با ولایت مطلقه فقیه کامل و آشکار بیان می کند. یعنی آن جمهوریت و کسی که در مقام رئیس جمهور قرار می گیرد ولو تقلبی مخاطبش ملتی است دارای حق حاکمیتی است که در مقابل ولایت فقیه قرار می گیرد. برای اینکه این دو مقام حتی تقلبی آن مطلقا با هم ناسازگار هستند. بسیاری بر من خرده می گرفتند که گویا من تند روی کردم، نه اینطور نیست من حتی بر خود سرزنش می کنم و در بسیاری از موارد جزء اشتباهات خود شمرده ام که باید قاطعانه در برابر آقای خمینی می ایستادم و نایستادم. من از طرف مردم نمایندگی داشتم چون مردم در انتخابات آزاد به من رای داده بودند. اما این رئیس جمهور آخر ساخته خود آقای خامنه ای است با این حال این تضاد در جای خود باقیست و این روشن می کند که قابل حل نیست یا باید ولایت فقیه برود و یا این ملت تبدیل به جامعه گوسفندان بی رای شود که آنهم ناشدنی است. جهت عمومی به ما می گوید تضاد به مرحله قطعیت رسیده است. امیدوارم که کوششها از هرسو بیشتر شود به ترتیبی که جامعه ایرانی وجدان همگانی پیدا کند بر حق حاکمیت خود، به ولایت جمهور مردم، به استقلال و آزادی انسان و به این امر که هر ایرانی نماد جمهوری گردد. آنوقت می توان گفت به پایان دوران استبداد تاریخی ایران رسیده ایم و عصر استقرار ولایت جمهور مردم و عصر جمهوری آغاز شده است. رادیو عصر جدید: با سلام و درود بر شما. با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس نهم هستیم بیلان حرکت بسوی دمکراسی را در یکسال اخیر چگونه ارزیابی میکنید؟ بنی صدر: سلام بر شما و شنوندگان محترم و با تبریک سال نو مسیحی. اگر بخواهیم در سالی که گذشت در وضعیت کشور از لحاظ نزدیک و دور شدن به مردمسالاری بنگریم، در آنچه که به رژیم مربوط میشود گرایش به ضد دمکراسی تشدید شده است. وحشت رژیم از اجتماعات مردم، حتی در سطح کوچک، سپردن امنیت شهر تهران به سپاه، اینکه فرمانده سپاه می گوید تهران از نظر فرهنگی و سیاسی امنیت ندارد، مطرح کردن تغییر قانون اساسی با حذف مقام ریاست جمهوری، جرائت کردن یک روحانی به گفتن این حرف که آزادی بیان یک دستاورد صهیونیستی است، اینکه تبلیغات رژیم در دست ارتجاعی ترین عناصر افتاده است، اینکه در مجلس مافیاها صدایی برای آزادی نمیتوان بلند کرد و بالاخره سرکوب جوانان، زنان، کارگران معلمان همه اینها نشان از تشدید ضدیت رژیم با حاکمیت مردم دارد. از آنجا که امروز این خبر را شنیدم اضافه کنم که سایت آقای هاشمی رفسنجانی نیز بسته شده است. سایت کسی که رئیس مجلس تشخیص مصلحت نظام است. از او خواسته اند که سخنرانی خود را رد آخرین نماز جمعه اش بردارد و او بر نداشته است. طبق ضرب المثل ایرانی می توان گفت که چاه کن ته چاه است! کسی که آتش بیار معرکه کودتای خرداد شصت و از آن روز به بعد هم سازمان دهنده سرکوبها وسانسورها و فشار و اختناق شد، این سرنوشت را پیدا میکند که آقای هاشمی رفسنجانی پیدا کرده است. اما مقام سرزنش یک مقام است. مقام دفاع از حقوق انسان یک مقام دیگریست. مقام سرزنش نباید از یاد آدمی ببرد که اگر سانسور شد، چنانکه شده است، داشتن سایت حتی برای کسی مثل آقای رفسنجانی می باید مورد دفاع قرار بگیرد به لحاظ اینکه حقی از حقوق اوست. این دنیائی که ما در آن هستیم یک قاعده عمومی داشته که فراوان تجربه شده است. و آن اینست در همه جامعه ها بکار برنده زور، خود سر انجام قربانی زور می شود. هم آقای خمینی جام زهر سر کشید. هم آقای هاشمی رفسنجانی قربانی زور شد. هم آقای خامنه ای قربانی زور هست و آلت زور شده است. حالا ببینیم وضعیت از لحاظ مردم چگونه است؟ اول بگویم که در یک موقعیت اجتماعی که جامعه در حال اعتراض است و رژیم در سطح جامعه ملی،در سطح منطقه و در سطح جهان در حال انزوا هست و در ضدیت با حقوق انسان آزادیها و استقلال ایران استقلال انسان ایرانی اصرار میورزد، این کار چه معنی میدهد؟ آیا معنایش اینست که اطمینان حاصل کرده که جامعه نسبت به این تشدید ضدیت با حقوق ملی واکنش نشان نمی دهد؟ یا دلیل دیگری وجود دارد؟ به تاریخ خودمان که مراجعه کنیم می بینیم که همین وضعیت را ایران در دوران شاه سابق بعد از انقلاب سفید پیدا کرد و همان مقدار که جامعه حالت اعتراضی پیدا میکرد، رژیم هم سرکوبها و فشار و اختناق را بیشتر می کرد. با اینکه به شاه سابق هم هشدار می دادند ـ بنا به کتابی که آقای علم نوشته است حتی همسر او هشدار میداد اما خب او نمی شنید ـ وقتی صدای انقلاب را شنید، یعنی قربانی زوری شده بود که بکار می برد، که دیگر دیر شده بود. در جامعه ای مثل دوران آقای مبارک هم همین واقعیت را می بینیم. در آن روزهائی هم که آن جوان در تونس دست به خود سوزی زد، واکنش بن علی تشدید سرکوب بود. قبل از آن روزها با بدتر شدن وضعیت مردم و بیشتر شدن حالت اعتراضی مردم، خفقان هم بیشتر میشد. خب شما می توانید بپرسید اگر آقای بشار اسد وضعیت تونس و مصر را می دید، خود پیشگام میشد و فضا را باز میکرد و وضعیت جز این بود که الان هست. اما خیر، او هم مثل هر رژیم استبدادی دیگری به تشدید فشار و خفقان روی آورد. همین وضعیت را در یمن دیدیم. پس به یک قاعده می رسیم که جامعه وقتی حالت اعتراضی پیدا می کند یعنی وجدان عمومیش شروع میکند عناصر لازم را گرداوری کند، دلائل و مدارک را جمع وجور کند و براساس آنها یک داوری انجام بدهد تا یک حکم عمومی صادر کند. حکمی صادرکند که جمهور مردم مامور اجرایش میشوند زیرا توی وجدان خودشان است. مثلا میگویند برخیزید که وقت آن است شما این رژیم را تغییر بدهید. وقتی این حالت بوجود می آید، یعنی آن وجدان عمومی در این کار میشود، حالت اعتراضی گسترش پیدا میکند. اول در شهرهای بزرگ و در شهرها بزرگ اول در سطح دانشگاها بعد در سطح آن بخشی از جامعه که بیشترین فشار را تحمل میکند، مثل معلمان و دانشگاهیان و کارگران و زنان. بعد این اعتراض به دیگر اقشار گسترش پیدا میکند. بعد از شهرهای بزرگ به شهرهای متوسط، از شهرها ی متوسط به شهرها کوچک و از آنها به روستاها تا این گسترش به جائی میرسد که وجدان عمومی تمام دلائل و مدارک را جمع اوری کرده است و در شرف صدور حکم است. این حالت اعتراضی در جامعه در همان حال رژیم را به واکنش وادار میکند و بر شدت خفقان و فشار می افزاید. در همان حال این فشار جامعه را بر می انگیزد به رفتارهائی برای اینکه بیزاری خود را از رژیم از طریق آن رفتارها اظهار کند. فرصتها مغتنم شمرده می شود براینکه جامعه بگوید تو را نمی خواهم. و این ماجرا از دو طرف ادامه پیدا میکند، تا میرسد به نقطه ای که رویاروئی قطعیست. خب، یکی از علائم روشن این است که الان توی جامعه ایرانی آن مافیاهای نظامی و مالی متهم هستند. هر چه فساد توی جامعه از مالی و غیر مالی است به آنها نسبت داده میشود. هرچه بدیست و زشتکاریست به آقای رهبر و دستگاه او نسبت داده میشود. و بیشترین بیزاری از او اظهار میشود. وقتی یک دستگاهی کار را به جائی می رساند که سایت آقای هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت خود را تعطیل میکند، بیانگر این است که ترس او اینقدر شدید است که فکر میکند هر فضائی را باید ببندد. به ترتیبی که جامعه دیگر هیچ فضائی براش نمانده که از طریق آن فضا، جریان اندیشه ها و اطلاعات را بین خود برقرار بکند. بدینخاطر است که می بینید که خونها می ریزند. آنتنهای ماهواره ای را جمع می کنند، سانسور تلفنها را تشدید میکنند. اولا جلو هر اجتماعی که انجام بگیرد را می گیرند. ثانیا اجتماعاتی که مردم به طور عادی بخود متعلق میدانستند و خود ترتیب میدادند مثل اجتماعات عاشورا رو تاسوعا را خود رژیم در دست می گیرد .اینها همه از پیش بما میگوید که ترس این رژیم افزون شده است. تا یک دوره ای، مثلا تا چند ماهی قبل از انتخابات خرداد هشتاد و هشت و تقلب بزرگ کسی که می ترسید مردم بود، فراوان می ترسیدند و کسی که خیالش جمع تر بود رژیم بود. اینقدر خیالش جمع شده بود که به خود اجازه داد که قبل از آن انتخابات یک فضائی را باز کند و یک بحثی بین نامزدها برقرار کند و در خیابانها جوانها جمع شوند و بحث کنند. یک دفعه که آن انفجار رخ داد، رژیم دید ای داد و بیداد، جامعه بیش از آنچه تصور می کرد و آمادگی داشته و بیش از آنچه که گمان می برد مخالف بوده است. پس زود در پی این شد که فضا را ببندد و به لحاظی که ترسش اضافه شده، همین بستن را تا به امروز ادامه داده است. حالا دیگه ترس آن طرف است. یعنی ترس بیشتر در طرف رژیم است که از سایه خود هم میترسد. و آثار این ترس را شما فراوان مشاهده می کنید. حالا داریم می رویم به طرف انتخابات مجلس. البته این رژیم است که دارد به طرف انتخابات میرود نه مردم ایران. رژیم از تحریم میترسد. از نامزد شدن کسانی که می گفتند اصلاح طلبند ولی از باصطلاح سران فتنه فاصله می گرفتند، از آنها هم می ترسد. بستن سایت آقای هاشمی در نزدیکی انتخابات یعنی از محافظه کاران به اصطلاح پراگماتیست و میانه روهائی که آقای هاشمی رفستجانی نماد آنها بشمار می آید، از آنها هم میترسد. اینها را هم گفته اند حق ندارند در انتخابات شرکت کنند. نهضت ازادی حق ندارد، مشارکت حق ندارد، مجاهدین انقلاب اسلامی حق ندارد، اصلاح طلبان تا از "سران فتنه" تبرا نجویند، حق ندارند. حالا معلوم شد کسانیکه در خط و ربط هاشمی رفسنجانی هستند هم حق ندارند. حالا همه اینها بجای خود، منحرفین هم حق ندارند. منحرفین چه کسانی هستند؟ کسانی که با آقای احمدی نژاد همکاری دارند، احمد نژادی که با آن تقلب بزرگ بعنوان رئیس جمهور برای بار دوم تحمیل شد، و حال با آقای خامنه ای نزاع پیدا کرد و ده روز هم قهر کرد. پس ببینید دایره چقدر کوچک و بسته شده است. این رژیم دارد خود را خفه می کند و خیال می کند دارد فضای جامعه را می بندد در حالی که دارد فضای خود را می بندد . در یکی از تلگرافهائی که ویکیلیکس انتشار داده مشخص شده است که آقا مجتبی فرزند آقای خامنه ای این آقا را سانسور می کرده است و ایشان هنگامی که فهمیده سانسور می شود، عصبانی شده، بعدا به او گفته اند این سانسورچی، آقازاده شماست، آنوقت آرام گرفته است. خوب از اینجا می توان دید که یک دستگاهی است که هر روز قلمرو سانسور را تنگ و تنگ تر می کند. آقای محسن رضائی مدت زیادی فرمانده سپاه بوده و در کودتای خرداد 60 نقش داشته است، در اکتبر سورپرایز، در ایرانگیت، در سرکوبها و جنایت ها شرکت داشته و در حال حاضر هم دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام است. فرزند ایشان را در اتاق هتلی در شیخ نشین مرده می یابند. خانواده او گفته اند که قبول ندارند او خود مرده باشد. اما بیشتر از این سکوت کرده اند. چگونه است که در یک رژیمی، دبیرمجمع تشخیص مصلحت که سالها فرمانده سپاه پاسداران بوده در مرگ فرزند خود حتی نمی تواند یک آخ بگوید. یا بگوید به چه دلیل فرزند من مرده است ؟ خوب یک آمریکائی رفته آنجا و به اصطلاح وقتی او آمده آمریکا مدتی در خانه او بوده است. او از همسر آمریکائی فرزند محسن رضائی اجازه گرفته رفته و در محل تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده که او کشته شده است. قاعدتا اگر این رژیم ریگی به کفش نداشت باید پیگیری می شد اما سکوت کرده است. چراسکوت کرده ؟ به همان دلیلی که گفتم. فضا را بر خود تنگ و تنگتر می کند. این یک علامت روشن، مشخص و خیلی واضح بر خالی شدن رژیم است. از محتوای دینی که رژیم مدعی آن بود خالی شده است، می گوید ولایت مطلقه فقیه ، از فقه و مطلقه و غیر مطلقه هم که خالی شده است. ضد اسلام که جای خود دارد ضد فقه هم شده است برای اینکه فضای آن فقه را هم تنگ کرده و در آنجا هم مجال نفس کشیدن برای کسی قائل نیست. می بینید که از این همه حوزه دینی یکی حق نفس کشیدن ندارد. یکی دو روحانی گاهی اعتراضی می کردند به آنها هم سکوت تحمیل شده است. خوب این رژیم از همه چیز خالی شده است و هدفی هم ندارد. این که باید با مرام ولایت مطلقه فقیه خود را به دنیا بشناساند ، در بیرون از ایران هیچ نمایشی از آن مرام کسی نمی بیند. آنچه که مشاهده می شود زبان تهدید و تحریک و بحران سازی است. مثل این قضیه بستن تنگه هرمز وسیله تبلیغات روزمره در مطبوعات غرب شده است. دولت های غربی می گویند : ببینید مردم غرب هنگامی که ما می گفتیم این رژیم خطرناک است بیهوده نمی گفتیم. حالا خود این رژیم به صراحت می گوید. با اینکه نیروی دریائی، زمینی و هوائی آمریکا در آنجا حضور دارد و می گوید به هر ترتیب من این تنگه را باز نگه می دارم ایران دست از تهدید بر نمی دارد و می گوید در صورت حمله به ایران من این تنگه را خواهم بست. خوب یک رژیم عاقل که حرف برای زدن دارد این کار جنون آمیز را نمی کند، در جهان بر ضد خود تبلیغ درست نمی کند. شما نگاه کنید در غرب آنچه تبلیغ بر ضد اسلام درست می شود مرجعش رژیم ایران است نه خود اسلام. می گویند اسلام بد است اگر باور ندارید به رژیم ایران نگاه کنید. در کشورهای اسلامی هم هرگاه می خواهند به اسم اسلام عملی انجام دهند موکدا سوگند یاد می کنند که ما مطلقا شباهتی به رژیم ایران نداریم. البته باید به مردم مصر و تونس گفت آدم قبل از این که به قدرت برسد بسیار از این سوگند ها می خورد همانطور که آقای خمینی هم خورد. اما بعد از رسیدن به قدرت باید دید که راست می گویید یا نه. پس نباید گذاشت که دین یا هر مرامی وسیله قدرت بشود ، اگر شد هم دین و هم انسانی که خام شده قربانی هستند. خوب ازاسلام که به کلی خالی شده است و از تهدید مردم و دنیا پر شده است. فضای اقتصادی جامعه را هم بسته است. کارخانه ها که کار نمی کنند، امکانات ندارند و توان رقابت ندارند، دروازه ها هم که باز است. شما جامعه ای را تصور کنید که کارش این باشد که ثروت ملی را بدهد برای اینکه طلا و ارز بخرید! یعنی اینکه این جامعه اقتصاد ندارد. بلا شباهت همانند لاشخوری است که منتظر است جنازه ای بیفتد و او دلی از عزا در آورد. خوب این رژیم با همان ترتیبی که دارد به طرف انتخابات می رود فضا را هم می بندد . اما گفتیم که جامعه تحولی کرده است، علائم آن کدام است؟ یک قسمت بر می گردد به آنهائی که پیرو خط استقلال و آزادی بودند. قبل از کودتای خرداد 60 و حتی می توان گفت در موقع انتخابات مجلس اول در همان زمان من خطاب به مردم گفتم هرکجا دیدید انتخابات آزاد نیست نروید و در انتخابات شرکت نکنید، و تا به امروز بطور مرتب در هر فرصت قبل از انتخابات به مردم توضیح داده شده است که رفتن و شرکت کردن در انتخابات یعنی ما مردم ایران خود را فاقد لیاقت و شخصیت لازم برای برخورداری از حق حاکمیت می دانیم و این حاکمیت را مختص آقای خامنه ای می شناسیم و به ایشان رای می دهیم که ایشان ارباب مطلق ما است. همانگونه که دفعه پیش هم گفتم تحریم یک عمل است که طی آن شما می گویید: نه، ما یک ملت دارای شخصیت، لیاقت، علم و شعور بر این حقیقت هستیم که حاکمیت مال ماست. اما کسانی که طی این دوران طولانی توجیه می کردند و نابجا می گفتند که انتخابات خود یک حق است، در حالی که می دانستند یا اگر هم نمی دانستند ما هر نوبت توضیح می دادیم که انتخابات وسیله است و حق، حق حاکمیت است و ملتی می تواند از این وسیله استفاده کند که حق حاکمیت را دارد. تازه انتخابات، بهترین وسیله هم نیست چون بهترین وسیله اعمال مستقیم حق حاکمیت است. حالا ملتی می تواند از این وسیله استفاده کند که این حق را دارد. شمائی که این حق از تو گرفته شده است و تازه آقای خامنه ای تهدید هم می کند که اصلا آن جمهوری را هم حذف می کنیم و نظام را تبدیل به پارلمانی می کنیم و آن پارلمان هم چنین است که این آقایان می خواهند تشکیل دهند، حقی ندارید که وسیله ای برای عمل بدان حق بخواهید. پس باید تحریم کرد . حالا کسانی که در داخل هستند برای اینکه دادگاه انقلاب رژیم به سراغ آنها نرود می گویند که در انتخابات شرکت نمی کنند و کسانی که در بیرون هستند می گویند تحریم. پس تحول مهمی رخ داده است. توجهی به حق حاکمیت مردم شده است. کوشش مداومی در یک دوران طولانی که آغاز آن را باید انقلاب مشروطیت و ادامه آنرا تا بعد از کودتای خرداد 60 توسعه یافته و بطور مداوم اصل اصیل ولایت جمهور مردم به جامعه توضیح داده شده است. بعد از آن کودتای انتخاباتی سال 88 هم، ولایت جمهور مردم آری ولایت فقیه نه بطور مستمر تبلیغ شده و توضیح داده شده است. که جمهوریت در اساس این نیست که شما پای صندوق رای رفته و کسی را رئیس جمهور کنی. این شکل است. محتوای این جمهوریت این است که آحاد مردم ایران از حقوق خود به عنوان انسان برخوردار باشند، استقلال داشته باشند یعنی خود انگیخته تصمیم بگیرند. آزادی داشته باشند، یعنی خود انگیخته تصمیم بگیرند این معنای جمهوریت است. نتیجه این است که امروز بعد از آن دوران ابتدائی رای من کو، بتدریج جمهوری و شعار حاکمیت مردم و ولایت جمهور مردم در جامعه بسط پیدا کرد و همگانی شد. البته نه همگانی بدان معنا که وجدان عمومی بر آن حکم کند. بدانجا هنوز نرسیده ایم، اگر رسیده بودیم این رژیم نبود بلکه حاکمیت ملی و فرهنگ آن بود. اما پیشرفت بدانسو شده است. یعنی تقابل بوجود آمده در حال حاضر، بخصوص بعد از برخورد آقای رئیس جمهور با آقای رهبر که نباید به آن بهائی کم داد، اگر چه در داخل رژیم واقع شده و اگر چه این آقائی که به رهبر اعتراض کرده خود با تقلب رئیس جمهور شده، با این حال تمام اهمیت خود را از این بابت دارد که تقابل جمهوریت را با ولایت مطلقه فقیه کامل و آشکار بیان می کند. یعنی آن جمهوریت و کسی که در مقام رئیس جمهور قرار می گیرد ـ ولو تقلبی آن ـ مخاطبش ملتی است دارای حق حاکمیتی است که در مقابل ولایت فقیه قرار می گیرد. برای اینکه این دو مقام، حتی تقلبی آن، مطلقا با هم ناسازگار هستند . بسیاری بر من خرده می گرفتند که گویا من تند روی کردم، نه اینطور نیست. من حتی بر خود سرزنش می کنم و در بسیاری از موارد جزء اشتباهات خود شمرده ام که باید قاطعانه در برابر آقای خمینی می ایستادم و نایستادم. من از طرف مردم نمایندگی داشتم چون مردم در انتخابات آزاد به من رای داده بودند. اما این رئیس جمهور آخر ساخته خود آقای خامنه ای است. با این حال این تضاد در جای خود باقیست و این روشن می کند که قابل حل نیست یا باید ولایت فقیه برود و یا این ملت تبدیل به جامعه گوسفندان بی رای شود که آنهم ناشدنی است. جهت عمومی به ما می گوید تضاد به مرحله قطعیت رسیده است. امیدوارم که کوششها از هرسو بیشتر شود به ترتیبی که جامعه ایرانی وجدان همگانی پیدا کند بر حق حاکمیت خود، به این ولایت جمهور مردم، به این استقلال و آزادی انسان و به این امر که هر ایرانی نماد جمهوری گردد. آنوقت می توان گفت به پایان دوران استبداد تاریخی ایران رسیده ایم، عصر استقرار ولایت جمهور مردم و عصر جمهوری آغاز شده است. انقلاب ایران و اولین انتخابات ریاست جمهوری در واقع ورود در این استقرار بصورت قطعی نبود برای اینکه کودتا انجام گرفت. ما در حال رفتن به سوی استقرار قطعی هستیم و اگر می خواهیم راه را کوتاه تر کنیم باید همه کوششها متوجه جمهوریت گردد. گوشها و چشمها را به حرفها و نوشته های زور پرستان نسپاریم. یا بهتر بگویم بسپاریم اما با دید انتقادی و با عقل آزادی که شنیده ها و نوشته ها را نقد می کند. تمام کوشش خود را صرف وجدان همگانی جامعه بکینم برای رسیدن به یک رای واضح و شفاف و بدون خدشه، برای پایان دادان به دوران حاکمیت بر مردم و برای آغاز دوران بدون برگشت جمهوریت در ایران. شاد و پیروز باشید. Genre Abolhassan Banisadr 1390-10-09 = ابوالحس Comment by Parsoomash Bakhtiyari قربانی شدن خامنه ایی بوسیله زور یا هرچیزی دیگر چه سود و چه جبران مافاتی برای مردم دارد؟ 2014-10-13T03:42:58Z